Daisypath Anniversary tickers

۱۳۹۳ مهر ۲, چهارشنبه

دو هفته

سلام دوستان 
دو هفته از رسیدن ما میگذره و تقریبا خیلی از کارهای اولیه انجام شد . مهمترین و سخترین بخش پیدا کردن خونه بود . که بالاخره یه خونه یک خوابه تو کیتسیلانو پیدا کردیم . البته خونه  رنتال هست و دلیل اینکه ما تونستیم  اینخونه رو بگیریم این بود که همسر عزیزم تونست تو همین زمان محدود یعنی روز 8 لندمون یک جاب افر خیلی خوب از یک شرکت خوب بگیره .
یه نکته خیلی مهم بهتون بگم اگر اولش دارید یه جای موقت کرایه میکنید حتما سعی کنید طوری باشه که تا اخر ماه باشه چون اینجا همیشه خونه رو از اول ماه کرایه میدن و بندرت میشه خونه وسط ماه پیدا کرد . به عبارتی اشتباه ما رو نکنید چون ما برای دوهفته کرایه کردیم بعد الان خونهای که کرایه کردیم  از اول اکتبره ؛ خواستیم اینجا رو تمدید کنیم که میگه پره و حالا برای 4 شب مجبوریم  با بارو بندیل بریم یه جای دیگه .  سعی کنید اخر ماه هم نیاید چون خونه نمیتونید واسه ماه بعد پیدا کنید. حدود وسط ماه یا کمی زودتر  بیاید که راحت وقت داشته باشید برای ماه بعدش خونه بگیرید . چون واقعا هر چی نزدیک اخر ماه بشید خونه برای اون ماه کم میشه .

مشکلاتی که اینجا با برای پیدا کردن خونه خواهید داشت خیلی زیاده مثلا  اینه که خونه یک خوابه به ندرت به 3 نفر میدن و این خودش باعث میشه شما کلی گزینه خوب رو از دست بدید.این موضوع تو ونکوور و دون تون بیشتر و تو نورث و وست کمتر وجود داره . دوم اینکه برای اجاره خونه کردیت میخوان و یا اینکه  شغل  داشته باشی و بعضی ها هم برای این مورد ردتون میکنن و باز کلی گزینه اینجوری از دست میدید در نهایت شما باید تو یکسری مورد محدود دست و پا بزنید تا بهترین رو بتونید پیدا کنید.
 در مورد خونه و خیلی چیزاهای دیگه  بهتون میگم  محل به محل همه چی متفاوته مثلا شاید این چیزای که من نوشتم در مورد جای دیگه صادق نباشه . من در ونکوور داخل محلات کییتسیلانو و فیرویو دنبال خونه بودم  . 
بعد از خونه نوبت به مدرسه دخترم رسید که  بعد از خونه گرفتن رفتیم برای ریجستر کردنش . چون اول باید یه قرارداد خونه داشته باشی بعد بری . اینجا نوشته کجا باید برید و چه مدارکی میخواد . و تاره بعد از این مرحله یه زمان بهتون میدن تا از بچه یه تست بگیرن و ببینن چقدر به کمک نیاز داره که اولش برای دو هفته دیگه دادن ومن کلی غر زدم و اعصابم خورد که خانم انصاری زنگ زدن گه چون متقاضی زیاد بوده یه وقت دیگه باز کردن و شما هفته دیگه بیاد . خلاصه تا اون موقع باید صبر کنیم بعدشم کی میتونه بره مدرسه هنوز نمیدونم. البته باز این موضوع مربوط به ونکوور هست نورث و وست قوانین متقاوته . 
امتحان زبان لینک رو هم دادیم ولی هنوز جواب نیومده البته من که حسابی خراب کردم ولی  اشکال نداره از سطح پایینتر شروع میکنم زبانم خوب میشه عوضش . چون صبحش دنبال کارهای مدرسه بودم هم خسته بودم هم اعصابم خورد بود .
 من خیلی چیزاها رو نمینویسم چون بانو جان زحمت کشیدند و اطلاعات مفید رو گذاشتن وخیلی بهتر از من هم مینویسن  . البته در مورد فروشگاههای که بانو معرفی کردن برای خرید به اسم XSCargo   که من از وسایلش خوشم نیومد و راهشم خیلی دور بود البته .بقیش همونی که بانو جان زحمت کشیدن گفتن همونه . 
فعلا چیز دیگه ای یادم نمیاد تا بعد 


۱۳۹۳ شهریور ۲۳, یکشنبه

ورود به ونکوور

سلام دوستان عزیز 

مسافر ونکوور بالاخره به مقصد اصلی رسید . بعد از حدود 5سال این انتظاربالاخره  به پایان رسید .
 ونکوور زیبا همانطور که قبلا در موردش خوانده بودم زیبا و دلنشین بود پر از خونه های ویلایی زیبا خیابونهای بزرگ و سرسبز ادمهای خنده رو و  خوش اخلاق . بعضی وقتا تو این 5 سال همش به خودم میگفتم چرا من نمیتونستم زندگی عادی داشته باشم و کاش اصلا به فکر این مهاجرت نمیافتادیم . ولی الان خدا رو شکر میکنم که انقدر جسارت به ما داد که بتونیم تو این راه قدم بگذاریم .
ما تقریبا 40 روز بعد از ایمیل ویزا بلیط گرفتیم خیلی سریع کارهای اومدن رو راست و ریست کردیم و اومدیم . با پرواز لوفتانزا و کندر (condor)در تاریخ 10 سپتامبر  با قیمت و کیفیت خیلی خوب به ونکوور رسیدیم .هم غذاهاوهم کارکنانشون خیلی خوب بودن . 
از پرواز که در امدیم اول تو بخش چک پاسپورت و ویزا بودیم بعدش اومدیم چمدونها رو برداشتیم و بعد رفتیم بخش ایمیگریشن که به خاطر حضور دانشجوهای عزیز یه صف 2 ساعته رو تحمل کردیم بعدشم اومدیم  بخش گمرک  و اعلام موجودی کردیم . 
در نهایت بعد از 3 ساعت معطلی در فرودگاه موفق شدیم یه تاکسی بگیریم و به خونه ای که از قبل از سایت airbnb.com گرفته بودیم رسیدیم ( 30 دلار هزینه تاکسی شد )و به صاحبخونه زنگ زدیم که  اومد با روی باز ما رو برد بالا . 
خونه یه اپارتمان یک خوابه شیک و ترتمیز با همه امکانات هست . که برای یه هفته از سایت 600 دلار گرفتیمش . تو محله south cambie  هست . 




شب اول که رسیدیم دود ساعت 8 بود فقط لپتاپ روشن کردیم که به دوستان و خانواده اطلاع بدیم که ما رسیدیم من چشمام واقعا باز نمیموند که ساعت 9 خوابیدم ولی خوب تا ساعت 3 بیشتر نتونستم بخوابم و بیدار شد . خلاصه بعد از اون روز روزی یک ساعت خوابمون رو بسمت عفب هل دادیم که الان دیگه تفریبا اوکی شدیم . 
 روز بعد 11سپتامبر اول رفتیم سراغ کارهای بانک و تو بانک ار بی سی حساب باز کردیم بعدم رفتیم سراغ سین نامبر گرفتن . برای ناهار هم برگشتیم خونه . خونه گرفتن این مزیت رو داره که شما لازم نیست همش بیرون غذا بخوری  و این میتونه خیلی در کم کردن  مخارج کمکتون کنه . 
عصرش رفتیم دورو اطراف یه گشتی زدیم ومحله faiway و  citsilano  رو دیدیم . این دوتا محل به نظرم خیلی زیبا و مدرت هستن هم به محدود شهری نزدیکن و خیلی هم خونه های خوشگل ویلای یک یا دو طبفه توشون هست و خیابونها هم نظم خوبی دارن . کلا من این منطقه رو از این چند تا محلی که دیدم بیشتر پسندیدم . فروشگاه safway رو دیدیم و کمی خرید کردیم . 
جمعه 12  برای دیدن دوستان و گرفتن خط تلفن و دیدن شهر نورث و وست سوار اتوبوس شدیم ورفتیم اونجا اولش رفتیم فیوچرشاپ نورث و از شیلا عزیز خط رو گرفتیم و بعد رفتیم سمت والمارت یه گشتی زدیم . امیر عزیز اومد نبالمون و ما رو بعد شهر نورث و   وست نشون داد و کلی در مورد بخشهای مختلفش برامون توضیح داد . یه چند تا خونه شماره برداشتیم و یه چلوکباب توپول هم  خوردیم. تو مقایسه که من از نورث و وست دارم نورث وافعا پر از ایرانیه و اصلا حس میکنی داری تو ایران قدم میزنیولی در  وست این حالت کمتره وبه نظرم وست خیلی خوشگلتر و شیکتر از نورث هست . 




مورد دیگه ای که باید براتون بگم در مقایسه مدارس دوره ابتدایی هست که ریت مدارس تو وست همه بالای 8 هست . 
شما اینجا میتونید ریت و رنگ مدارس رو ببیند. فقط دقت کنید این ریتهای همه مدارس هست از جمله  دولتی و خصوصی و... شما برای اینکه ریت مدارس دولتی رو ببینید کافیه از گزینه های سمت راست تو بخش type  مدارس پابلیک رو انتخاب کنید و میبنید  که همه مدارس وست اون بالا هستن و دو تا هم مدرسه خوب تو نورث هست که بالای اتوبان هست .
 تو جمع بندی که برای نورث و وست و محلات کیتسیلانو و فیرویو . من کیتسیلانو و فیروویو رو بیشتر میپسندم و سعیم اینه تو همین مناطق خونه بگیرم . البته بگم ریت مدارسش زیاد خوب نیستحدود 6 هست  ولی خوب از نورث سمت لانزدل خیلی بهتره . 
اینجا سایت مدارس ونکوور هست . از بالا بخش اسکول رو انتخاب کنید و میتونید محدود مدارس روهم  تو نفشه  پیدا کنید و هم یه لینکی هست که وتی اسم خیابون و شماره خونه رو میدید اسم مدرسه اون محدود رو میده . اینم مال وست هست . 


روز شنیه هم باز رفتیم اطراف خونه رو گشت زدیم و خریدی از سیف وی کردیم و اومدیم ناهار رو خونه خوردیم و عصر رفتیم سمت پارک چارلسون که واقعا زیبا و تمیز بود . و اونجا هم با یک خانواده ایرانی اشنا شدیم که تازه اومده بودن  دخترشون با دختر گلی من کلی بازی کرد و حسابی بهشون خوش گذشت . 



یه موضع که من خودم باهاش سر کار داشتم اسم محلات مختلف و محدودشون بود که شما تو این عکس میتونید شهرهای نورث و وست و وتکوور و برنابی رو ببنید . و نکته بعدی اینه که شما وفتی ادرس رو میشنوید اول اسم شهر رو توجه کنید چون اسم خیایبونها تو همه شهر ها تکرار میشه مثلا شما هم ونکوور maine  dr دارید هم تو نورث و هم وست  و همینطور خیابونها همشون شرقی و غربی دارن و هم شمالی جنوبی . 



تا اینجا برای 4 روز اول بود بقیه رو باز هم میایم مینویسم . 






۱۳۹۳ مرداد ۱۲, یکشنبه

ویزا امد

بالاخره ویزای کانادای ما هم اومد و این انتظار طولانی به پایین رسید . 

۱۳۹۲ مرداد ۶, یکشنبه

سازمان مهاجرتی پرنده مهاجر

سلام
برای دوستانی که به دنبال یک همراه و همفکر خوب برای مهاجرت به کاندا هستند امیر عزیز رو معرفی میکنم
سازمان مهاجرتی پرنده مهاجر با سالهای تجربه در زمینه مهاجرت به کانادا ادامه همکاری با شما دوستان است


۱۳۹۱ اسفند ۶, یکشنبه

آخه من یک دخترم


داستان واقعی است شاید پند آموز باشد

مادرم یک چشم نداشت. در کودکی براثر حادثه یک چشمش را ازدست داده بود. من
کلاس سوم دبستان بودم و برادرم کلاس اول. برای من آنقدر قیافه مامان عادی
شده بود که در نقاشی‌هایم هم متوجه نقص عضو او نمی‌شدم و همیشه او را با
دو چشم نقاشی می‌کردم. فقط در اتوبوس یا خیابان وقتی بچه‌ها و مادر و
پدرشان با تعجب به مامان نگاه می‌کردند و پدر و مادرها که سعی می‌کردند
سوال بچه خود را به نحویکه مامان متوجه یا ناراحت نشود، جواب بدهند،
متوجه این موضوع می ‌شدم و گهگاه یادم می‌افتاد که مامان یک چشم ندارد.
یک روز برادرم از مدرسه آمد و با دیدن مامان یک‌دفعه گریه کرد. مامان او
را نوازش کرد و علت گریه‌اش را پرسید. برادرم دفتر نقاشی را نشانش داد.
مامان با دیدن دفتر بغضی کرد و سعی کرد جلوی گریه‌اش را بگیرد. مامان
دفتر را گذاشت زمین و برادرم را درآغوش گرفت و بوسید. به او گفت: فردا
می‌رود مدرسه و با معلم نقاشی صحبت می‌کند. برادرم اشک‌هایش را پاک کرد و
دوید سمت کوچه تا با دوستانش بازی کند. مامان رفت داخل آشپزخانه. خم شدم
و دفتر را برداشتم. نقاشی داداش را نگاه کردم و فرق بین دختر و پسر بودن
را آن زمان فهمیدم.
با دیدن نقاشی اشک‌هایم سرازیر شد. از برادرم بدم آمد. رفتم آشپزخانه و
مامان را که داشت پیاز سرخ می کرد، از پشت بغل کردم. او مرا نوازش کرد.
گفتممامان پس چرا من همیشه در نقاشی‌هایم شما را کامل نقاشی می‌کنم.
گفتم: از داداش بدم می‌آید و گریه کردم.
مامان روی زمین زانو زد و به من نگاه کرد اشک‌هایم را پاک کرد و گفت
عزیزم گریه نکن تو نبایستی از برادرت ناراحت بشوی او یک پسر است. پسرها
واقع بین‌تر از دخترها هستند؛ آنها همه چیز را آنطور که هست می‌بینند ولی
دخترها آنطورکه دوست دارند باشد، می‌بینند. بعد مرا بوسید و گفت: بهتر
است تو هم یاد بگیری که دیگر نقاشی‌هایت را درست بکشی.
خانم مدیر مامان را بردند داخل اتاقی که معلم‌ها نشسته بودند. خانم مدیر
اشاره کرد به خانم جوان و زیبایی و گفت: ایشان معلم نقاشی پسرتان هستند.
به معلم نقاشی هم گفت: ایشان مادر دانش آموز ج-ا کلاس اول الف هستند.
مامان دستش را به سوی خانم نقاشی دراز کرد. معلم نقاشی که هنگام واردشدن
ما درحال نوشیدن چای بود، بلند شد و سرفه‌ای کرد و با مامان دست داد.
لحظاتی مامان و خانم نقاشی به یکدیگر نگاه کردند. مامان گفت: از ملاقات
شما بسیار خوشوقتم. معلم نقاشی گفت: من هم همینطور خانم. مامان با بقیه
معلم‌هایی که می‌شناخت هم احوال‌پرسی کرد و از اینکه مزاحم وقت استراحت
آنها شده بود، عذرخواهی و از همه خداحافظی کرد و خارج شدیم. معلم نقاشی
دنبال مامان از اتاق خارج شد و درحالیکه صدایش می لرزید گفت: خانم من
نمی دانستم ...
مامان حرفش را قطع کرد و گفت: خواهش میکنم خانم بفرمایید چایتان سرد می
شود. معلم نقاشی یک قدم نزدیکتر آمد و خواست چیزی بگوید که مامان گفت:
معلم نقاشی گفت: بله حق با شماست. خانم نقاشی بازهم دستش را دراز کرد و
این بار با دودست دست‌های مامان را فشار داد. مامان از خانم مدیر هم
خداحافظی کرد.
آن روز عصر برادرم خندان درحالی‌که داخل راهروی خانه لی‌‌لی می‌کرد، آمد
و تا مامان را دید دفتر نقاشی را بازکرد و نمره‌اش را نشان داد.
معلم نقاشی روی نمره قبلی خط کشیده بود و نمره 20 جایش نوشته بود. داداش
خیلی خوشحال بود و گفت: خانم گفت دفترت را بده فکر کنم دیروز اشتباه کردم
بعد هم 20 داد. مامان هم لبخندی زد و او را بوسید و گفت: بله نقاشی پسر
من عالیه! و طوری که داداش متوجه نشود به من چشمک زد و گفت: مگه نه؟
من هم گفتم: آره خیلی خوب کشیده، اما صدایم لرزید و نتوانستم جلوی
گریه‌ام را بگیرم.داداشم گفت: چرا گریه می‌کنی؟ گفتم آخه من یه دخترم!.


برگرفته از یه ایمیل 

۱۳۹۱ خرداد ۱۳, شنبه

لیسبون

سلام بر دوستان عزیزم که خیلی جویایی احوالم بودن و شرمنده بابت اینهمه تاخیر در نگارش . 

الان دو هفته ای میشه که به لیسبون رسدیم یک شهر اروپایی با زیبایی  های خاص خودش  و همچنین مشکلاتش .

ما روز جمعه 18 می با پرواز ترکیش از فرودگاه امام به سمت لیسبون پرواز کردیم . تو این پرواز با دختر 3 ساله ام دو نفریی مسافرتمونو شروع کردیم .  تو فرودگاه امام  چمدونامون چک کردن ومتاسفانه چون اضافه بار داشتیم یه کم معطل شدیم  . چون به هیج وجه چمدونا نباید از حداکثر 30 تا 32 کیلو بیشتر باشن ولی خوب چون خانواده همراهم بود یه کمی از وسیله هارو کم کردیم و دادید به اونا برگردوند .ولی هیچ کس کاری به باری که با خودت تو کابین میبری نداره البته منظورم وزنشه ها .به خاطر همین   با تو کابینم یکم زیاد  و سنگین بود . یه چمدون کابین برای خودم برداشته بودم یه کوله پشتی به عنوان چمدون تو کابین برای دخترم . و همچنین دوتا کیف دستی که یکش مال خودم بود یکیش مال دخترم .ولی همشو باید خودم حمل میکردم .  خلاصه بار زیادی همراهم بود . ولی خوب دخترم حسابی با من  همراهی کرد . بعد از گرفتن ارز دولتی از بانک ملت رفتیم و سوار هواپیما  تهران استانبول شدیم که هواپیما خیلی بزرگ و راحتی بود .  تقریبا 3 ساعت پروازمون طول کشید بعد از خارج شدن از هواپیما چون کارت پرواز استانبول به  لیسبونم دستمون بود خیلی راحت به قسمت مربوطه رسیدیم فقط تقریبا یه 2 ساعتی بین پروازمون فاصله بود ولی به علت  دیدن زیبایی های فرودگاه استانبول اصلا متوجه این ساعت نشدیم . پرواز استانبول لیسبون یه هواپیمای کوچیک بود ولی  بد  نبود ولی پرواز خیلی طولانی بود حدود 4.5 ساعت بود . دومین  اشکال این پرواز راه طولانی بود که باید بدون هیچ کمکی وقتی از هواپیما پیدا میشی تا بیرون یا محل گرفتن چمدونها بریم . به نظرم اصلا مناسب یه فرودگاه اروپایی نبود . و اصلا قابل مقایسه با راحتی و زیبایی فرودگاه استانبول نبود تقریبا مییشه گفت فرودگاه کوچیک و بی امکاناتی بود . 
ولی خوب بالاخره بعد از تقربا 13 ساعت پرواز ما به همسرمون رسیدیم و کلی احساس ارامش کردیم . انگار بار سنگینی از دوشمون برداشته باشن .همسر محترم هم یه تاکسی گرفتو رسیدیم به خونه .  این تشریح مسافرت نیمروزه من و دخترم از فرودگاه امام تا فرودگاه لیسبون . 
قسمت دوم این پست مربوط به شهر  لیسبونه . این شهر کاملا یه شهر قدیمی ولی تمیز و زیباست . که انگار برای هر آجرش کلی مراقب گذاشتن . این بگم اگر دنبال یه شهر شلوغ و پراز برجهای زیبا میگردید اینجا اصلا مکان مناسبی نیست . ولی اگر دنبال یه شهر با امکانت خوب ، قدیمی ولی تمیز و زیبا هستید اینجا بهترین گزینه است . من عاشق سنگ فرشهای کف خیابوناش هستم . از دیگر زیبایی این شهر ارامشی هست که توش موج میزنه دیگه خبری از استرس و عجله مردم شهر تهران اینجا نمی بیند اینجا پر از پیرمرد و پیر زنهای زیبا و دوست داشتنیه که به ادم کلی انرژی میده . اینجا هیچ کس عجله نداره همه به هم لبخند میزنن و انگار همه از زندگی راضی هستند . ( البته حتما مشکلات دارند ولی ظاهرشون اصلا نشون نمیده ) . اینجا رو دوست دارم به خاطر ارامشش؛ من عاشق سکوتم عاشق زندگی بدون استرسم  .
اما اب و هوای این شهر حسابی شرجی و مرطوبه دقیقا مثل شمال خودمون ولی اصلا گرمایی شمال رو نداره . میگن اینجا هواش معتدل یعنی مینم 8 درجه و ماکزیمم 29 درجه ولی به نظر من سرمای اینجا به علت رطوبت زیادش کاملا قابل لمس خواهد بود و به نظر من بیشتر سرده . 
یکی از مشکلات این شهرهای اروپایی گرون بودن انرژیه یعنی برای گرم یا سر کردن خونه باید کلی پول بدی . البته به نظرم اینجا بیشتر وسیله گرم کننده می خواد . الان که هوا تا 30 درجه هم میرسه زیاد گرم نیست و احتیاجی به وسیله ای خنک کننده نیست  . 
خوب حالا میرسیم  به بخش و مهم و اساسی یعنی مخارج زندگی در لیسبون : 
البته این بگم به نظر من این هزینه کاملا شخصیه یعنی شاید یکی بتونه با هزینه کمتر از اینم زندگی کنه ویکی بگه این هزینه نصف ماه ما هم نمیشه ولی من سعی میکنم کامل توضیح بدم . 
هزینه رندگی برای یه خانواده 3 نفری در لیسبون : 
اولین و مهمترین هزینه کرایه خونه است اینجا شما تقریبا از ماهی 400 یورو می تونید خونه با وسیله پیدا کنید البته بستگی داره کجای شهر بشه و چقدر مزکریت داشته باشه . ما الان یه خونه یه خوابه ولی کوچیک داریم با وسیله تقریبا نزدیک مرکز شهر با ماهی 450 یورو اجاره کردیم . 
دومین هزینه اب و برق و گاز و اینترنت وتلفنه که تقریبا برای ما حدودا ماهی 120 یورو میشه البته باید خیلی مراقب برق باشید و خیلی حساب شده مصرف کنید وگرنه خیلی گرون تر از این میشه . 
هزینه خورد و خوراک برای ما که اصلا بیرون غذا نخوریم و همیشه خودمون بپزیم و بخوریم حدودا ماهی 200  میشه و اگر یه کم ولجرخی بکنید و غذاهای متنوع تر بخورید به 250 یورو هم میرسه . 
هزینه ایاب و ذهاب با مترو اتوبوس اگر کارت ماهانه بگیرید که باید نفری 35 یورو بدید ولی بدون محدودیت می تونید هر چقدر خواستید استفاده کنید . پس برای 2 نفر باید 70 یورو براش در نظر بگیرید . اگرم از کارت روزانه استفاده کنید برای هر اتوبوس و مترو سوار شدن باید 1 یورو بدید که اصلا به صرفه نیست . 
پس تقریبا با ماهی 900 یورو میشه زندگی کرد . البته هزینه بیمه هم هست که این دیگه بستگی به خودتون داره .گه چه نوع بیمه ای رو استفاده کنید که از سالی350 یورو تا 1500 یورو متفاوته 
البته اینم بگم هزینه های اولیه   اینجا زیاده یعنی برای هر کاری باید پول خرج کنید مثلا گرفتن کارت مترو 7 یورو گرفتن فیس کال 11 یورو گرفتن کارت اقامت 150 یورو و خلاصه هر کاری اداری بهتون بیوفته باید پول بدید . 

امیدوارم این پست بتونه برای دوستانی که تازه می خوان به لیسبون بیان مورد استفاده واقع بشه 


۱۳۹۰ اسفند ۲۲, دوشنبه

شروع پراسس

سلام دوستان
بالاخره ما هم اینپراسس شدیم . به امید خبر های خوب برای همه منتظران
Your application was reviewed and we started processing on February 29, 2012.

۱۳۹۰ دی ۱۶, جمعه

ترک خانه

سلام
چقدر جالب دیشب اصلا به فکر این نبودم که امشب اخرین شب در این خونه خواهد بود . خونه ای سازمانی توی دانشگاه در یه منطقه خارج از شهر تقریبا نزدیک 4 سال و نیم ما اینجا زندگی کردیم . چقدر اینجا خاطره دارم خاطرات خوب اولین روزهای عشقمون خاطرات بزرگ شدن دخترکم، چه زود گذشت .همون ماههای اولی که اومدیم اینجا خدا فرشته کوچولومونو بهمون هدیه کرد .
الان همه وسایلمونو فروختم حتی این کامپیوتری که دارم باهاش مینویسم و فقط یه تعدادی از لوازم ضروری رو نگه داشتم .تا همه رو فردا که می خوام خونه رو خالی کنم تحویل بدم . ولی ما چقدر وسیله بیخود داشتیم که اصلا ازشون استفاده نمیشد با خودم عهد کردم وسیله اضافی نخرم فقط چیزهای رو بخرم که واقعا ضروری خواهد بود . اینجا قرار بود مسافر کاناد باشم ولی کانادا بد قولی کرد ما هم مسافر پرتغال شدیم. نمی دونم کی بالاخره من ایران رو ترک خواهم کرد ولی تا اون موقع دیگه خونه ای از خودمون نخواهیم داشت و با دخترکم مهمون خاله و دایی و اقاجون خواهیم بود . باز مثل دیشب خوابم نمیاد یعنی دلم نمی خواد بخوابم دلم می خواهد هر چه می تونم از کامپیوترم استفاده کنم . این سیستم از روزهای که من دانشجو بودم بامن بوده تا الان ،هر چند که حسابی قدیمیه ولی برای من پر از خاطره است.
1.5 ماه از این مدت رو بدون تو سپری کردیم و چقدر سخت بود . بعد از این کجاها زندگی خواهیم کرد . اینده چه بریامان به ارمغان خواهد اورد. روزهای دیگه از کجا بنویسم نمی دونم فقط امیدوارم خوب بنویسم و خوشحال باشم .