سلام دوستان گلم
دیشب فیلم یا کارتون مورد علاقه دوران کودکیم رو دوباره دیدم فیلم سارا کرو که از کانال جم پخش شد بازم برام زبیا و هیجان انگیز بود مثل چندمین باری که دیدمش باهاش خندیدم و باهاش گریه کردم . یاد دوران نوجوانی و جوانی افتادم( البته نه اینکه الان پیر شدما ) که تاثیر عمیقی که از این فیلم گرفته بودم اعتقاد به رویا و جادوهای این رویاها بود . یادم هر از چند گاهی خودم رو در غالب یه شخصیت جدید که با واقعیتهای زندگیم امیخته بود می کردم و چندین ماه هر شب این سریال رویای خودم رو دنبال می کردم . همیشه یه شخصیت خاص با اتفاقهای عجیب و غریب و موفقیتهای جادوی رو برای خودم تصور می کردم و می تونم بگم یه رمان زیبا می شد از تو این رویاها بیرون کشید البته علاقه ای زیاد هم به خوندن رمان داشتم و دارم . الان که فکر می کنم می بینم چقدر خلاقانه این داستانها رو جلو می بردم به جا ی همه شخصیتها دیالوگ می گفتم و حسهاشون درک می کردم . واقعا زیبا بود و بهم انرژی فوق العاده می داد . ولی از وقتی وارد بخش پر مسئولیت زندگی شدم این داستان پردازی ها هم تموم شد و اصلا فراموشش کرده بود ولی دیشب بعد از دیدن این فیلم دوباره یاد اونروزها افتادم . تو کتابی خونده بودم این رویاپردازی های شبانه باعث آرمش و نیروی بیشتر میشه و خیلی می تونه مفید باشه .
خلاصه دوباره یاد اون ایام افتاد و اگه بد قلقی های دخترکم بگذاره می خوام برای تمدد اعصاب و گرفتن آرامش بیشتر دوباره این داستان پردازی ها رو شروع کنم . البته از دیشب شروع کردم ولی نمی دونم می تونم یه داستان سراسر انرژی رو به اتمام برسونم یانه . حتما خبرشو بهتون می دم که ایا هنوز اون ذهن خلاق رو دارم یا نه دیگه فیلتش پایین کشیده شده .
دیشب فیلم یا کارتون مورد علاقه دوران کودکیم رو دوباره دیدم فیلم سارا کرو که از کانال جم پخش شد بازم برام زبیا و هیجان انگیز بود مثل چندمین باری که دیدمش باهاش خندیدم و باهاش گریه کردم . یاد دوران نوجوانی و جوانی افتادم( البته نه اینکه الان پیر شدما ) که تاثیر عمیقی که از این فیلم گرفته بودم اعتقاد به رویا و جادوهای این رویاها بود . یادم هر از چند گاهی خودم رو در غالب یه شخصیت جدید که با واقعیتهای زندگیم امیخته بود می کردم و چندین ماه هر شب این سریال رویای خودم رو دنبال می کردم . همیشه یه شخصیت خاص با اتفاقهای عجیب و غریب و موفقیتهای جادوی رو برای خودم تصور می کردم و می تونم بگم یه رمان زیبا می شد از تو این رویاها بیرون کشید البته علاقه ای زیاد هم به خوندن رمان داشتم و دارم . الان که فکر می کنم می بینم چقدر خلاقانه این داستانها رو جلو می بردم به جا ی همه شخصیتها دیالوگ می گفتم و حسهاشون درک می کردم . واقعا زیبا بود و بهم انرژی فوق العاده می داد . ولی از وقتی وارد بخش پر مسئولیت زندگی شدم این داستان پردازی ها هم تموم شد و اصلا فراموشش کرده بود ولی دیشب بعد از دیدن این فیلم دوباره یاد اونروزها افتادم . تو کتابی خونده بودم این رویاپردازی های شبانه باعث آرمش و نیروی بیشتر میشه و خیلی می تونه مفید باشه .
خلاصه دوباره یاد اون ایام افتاد و اگه بد قلقی های دخترکم بگذاره می خوام برای تمدد اعصاب و گرفتن آرامش بیشتر دوباره این داستان پردازی ها رو شروع کنم . البته از دیشب شروع کردم ولی نمی دونم می تونم یه داستان سراسر انرژی رو به اتمام برسونم یانه . حتما خبرشو بهتون می دم که ایا هنوز اون ذهن خلاق رو دارم یا نه دیگه فیلتش پایین کشیده شده .